بررسی جنبه های دراماتیک داستان های پهلوانی شاهنامه فردوسی
مقطع : دکتری زبان و ادبیات فارسی
تعداد صفحات: 388
بخشی از متن:
وجود کارکردهای هشتگانه برشمرده شده کلام دراماتیک در مجموعه گفتگوهای داستان رستم و سهراب که در اینجا به آوردن تنها نمونه ای برای هر یک از آنها بسنده شد باتوجه به شانه به شانه پیش بـرده شـدن دو بـن مایه حماسی و عاطفی در آن، دلیل قابل قبولی به دست میدهد که هر آینه این باور حاصـل آیـد کـه فردوسـی، بـا طراحی زیرکانه ساختاری از درهم تنیـدن موقعیـت هـای ناسـاز، آگاهانـه بـه فـرآوری گفتگوهـایی تأثیرگـذارتر از صورت روایی آنها پرداخته است. او کوشیده مطلوبی را که بر زبان سهراب جاری کرده اسـت خـود نیـز بجویـد و بگوید: گوهر سخنی از سنگ سخت بیرون کشد که از پند و پیوند پیشین رهایی یافته و مهر درخشـندهای پرداختـه و گرانبهاست
سخن گفت ناگفته چون گوهرست کُجـا ناگشـاده بـه سـنگ اندرسـت
چــو از بنــد و پیونــد یابــد رهــا درخشــنده مهــری بــود بــا بهــا
او، در این تلاش هنرمندانه خود، تا جایی که نگارنده نشان گرفته است، برای نخستین بار به آمیـزهای از بیـان روایی (ادبی) و دراماتیک برای داستان پهلوانی حماسی دسـت یازیـده اسـت کـه مرزهـای نزدیـک و گـاه تنـگ، یکنواخت، بیروح و کسل کننده بیان عمدتاً سوم شخصی متعارف گذشـته را درهـم نوردیـده و، بـا مـدخلیت یـا وزن همسنگ دادن به گفتارهای اولِ شخصی و دوم شخصی مفرد و جمع، حالتی زنده ،قابل تجربـه دراماتیـک و بازآفرینی دراماتیک است بی. گمان، به دست آمدن این بیان تازه، بدون تجربه و تقلید درونی خـلاق خـود شـاعر از یکایک موقعیت ها و لحظه های خـاص حماسـی و عـاطفی آنهـا حاصـل نمـیتوانسـت شـد کـاری کـه ارسـطو درباره چگونگی ساختن تراژدی، آن را به صورت دو الزام گوشـزد کـرده اسـت: شـاعر بایـد در هنگـام آوردن گفتار، حتی الامکان، وقایع داستان را در پیش چشم خـود مجسـم کنـد؛ عـین حـالات اشـخاص را در خـود احساس کند و حرکات آنها را نیز خود به عمل درآورد . به باور وی، راستترین و مؤثرترین نمـایشِ اضـطراب و خشم را کسانی میدهند که خود مضطرب و خشمگیناند. از این روست که هنر شعر، یا مـردی صـاحب قریحـه میخواهد و یا مردی واله و دیوانه. مرد صاحب قریحه، به آسانی به هر حالتی که میخواهد درمی آیـد و مـرد والـه را شور و هیجان، مدهوش و بیخود میسازد.
در گفتگوهـای داسـتان حاضـر، جلـوه هـای متنـوعی از تجربـه درونـی ( دراماتیـک ) فردوسـی از حـالات و موقعیت های اشخاص آن میتوان یافت. برخی از آنها، به فراخـور لحظـه هـا و شـرایط مـاجرا، نمـودی آشـکارتر و برخی دیگر نهفته تر دارند. شاید بهترین نمونه های تجربه درونی ( دراماتیک ) عمیق این داستان را در سه نقطه بتـوان آسانتر یافت: در لحظهای که هجیر، به تـرس از کشـته شـدن جهـان پهلـوان، وی را بـه سـهراب، بـه اصـطلاح، لـو نمیدهد؛ وضع روحی انفجارآمیز رستم در لحظه ای که، به اعتراض، از دربار کـاووس بیـرون مـیزنـد؛ و در لحظـه وصیت کردن شبانگاهی رستم، پس از زورآزمایی با سهرابِ جوان، در نزد برادرش زواره با حـالتی ناپایـدار از بـیم و امید. بدیهی است که گفتگوی نقاط دیگری از داستان نیز همین تجربه، در سطح خود، قابـل درک اسـت، از آن جمله اند نقطه ای که سهراب احساس میکند که به طرز بچگانهای از گردآفرید فریـب خـورده اسـت؛ در لحظـهای که معرفی سراپردهها به پایان میرسد ولی سهراب برای شناسـایی رسـتم دسـت خـالی مـیمانـد؛ در گفتـار پـر آه و حسرتی که سهراب، پس از فرو نشستن دشنه رستم در جگرگاهش، از تمام شدن زود هنگامِ عمـر کوتـاه و سـپری نکردن طبیعی روزگار کودکی شکوه می کند
پسرکشی خود کُشت در اساطیر ایران پیشینه ندارد. اما حافظه تاریخ ایران موارد عدیـدهای را برمـیشـمارد که در آنها نه فقط کشتنِ پسران، بلکه به قتل آوردن پدر، برادر، حتّی مادر، خواهر، به ویژه سر بریدن همسـر اعـم از بانوان و کنیزان بسیار رخ داده اند. بدینسان، با توجه به خاستگاه اسـطورهای کهـنتـرین داسـتانهـای حماسـی منظوم ایرانی، نه رستم را می نوان سرنمونه پدری دانست که دانسته یا ندانسـته دست به خون زاده جوان خویش میآلاید و نه سهراب را نمونه نخست پسری که زمینه چنین رویدادی را در پـیش روی جهان پهلوانی چون وی میگستراند. در فرهنگ روایی ملل جهان ده هـا نمونـه از داسـتان در آویخـتن پـدر و پسر و کشته شدن نادانسته پسر بر دست پدر به چشم میخورد
چکیده :
شاهنامه فردوسی اثر حماسی منظوم بیمانند میراث ادب کهن فارسی و بلکه، به گواهی ادبشناسان معتبر، از گران سنگترین نمونه حماسه نامههای منظوم در گستره ادب جهان است. اگرچه کار سراینده این اثر فردوسی طوسی ـ چنان که خود در سرآغازنامه سترگش تصریح نموده، به نظم درکشیدن بیکم و کاست و موبه موی روایتهای حماسی نوشته شدهای بوده است که از روزگار باستان به روزگار وی رسیده بود، اما فرآورده تلاش سی و چند ساله او، به باور تقریباً همه ادب پژوهان صاحب نظر ایرانی و غیرایرانی، بسی فراتر از صرف به نظم کشیدن در چنان تراز والایی جای گرفته است که از نظرگاههای گوناگونی چون جنبههای ادبی، هنری، فکری، تاریخی، سیاسی، جامعهشناختی، روانشناختی و... مانند اینها، در آن میتوان نگریست و به دستاوردهای درخور درنگ و گاه، شگرفی نیز رسید. به باور پژوهش حاضر، یکی از نظرگاههای یاد شده، جنبههای درام پردازی داستانهای شاهنامه است که، به رغم وجود دلایل کافی در آنها ازجمله ممهسیس (تقلید زنده / محاکات) در برابر دیئهگسیس (توصیف روایی)، مگر در مواردی اندک و در دامنهای محدود، هنوز پژوهش دانشگاهی قابل قبول و درخوری درباره آن صورت نپذیرفته است. پژوهش حاضر، با درک اهمیت موضوع و تلاش برای برآوردن این کمبود اساسی، بر چهار داستان از داستانهای موسوم به «پهلوانی» شاهنامه که وجود جنبه ممهسیس (تقلید زنده / محاکات) در آنها بیش از جنبه دیئهگسیس (توصیف روایی) و یا همسنگ با آن به چشم میخورد تمرکز بخشیده و بر پایه آرای درام شناختی کلاسیک پوئتیکای ارسطو، به منزله کهنترین کتاب در شناخت و نگارش درام های باستانی منظوم، به بازیابی جنبههای دراماتیک آنها پرداخته و اهم یافتههای خود را برشمرده است. یک نتیجه جالب این پژوهش آن است که فردوسی را میتوان، به رغم آنکه هیچ دانسته نیست که آیا وی به هر شیوه از قواعد درام پردازی یونانیان که حدود هشتصد سال پیش از روزگار وی در نزد آنان شناخته شده بود آگاهی داشته یا نه، پیشرو داستان پردازی منظوم دراماتیک در برابر داستان پردازی صرفاً روایی توصیفی سنتی دانست. کلید واژگان: شاهنامه فردوسی، داستان های پهلوانی شاهنامه، داستان رستم و سهراب، داستان سیاوش، داستان بیژن و منیژه، داستان رستم و اسفندیار، پوئتیکای ارسطو/ هنر شاعری/ فن شعر، جنبه های دراماتیک