تاریخ نگاری محلی مسلمان نشین های قفقاز جنوبی در سده های 19 و 20 میلادی: تحلیل تحولات محتوایی
مقطع: دکتری تاریخ
تعداد صفحات: 372
بخشی از متن:
مسلمان نشین های قفقاز جنوبی در دوران فترت بعد از قتل نادر شاه (1160هـ.ق./1747م.) شاهد یـک سلسـله تغییـر و تحـولات سیاسـی بودنـد. بـه زودی تعـدادی از حکومـتهـای محلـی مسـتقل و نیمـه مسـتقل در قالـب خاننشینها، والیگریها، سلطاننشینها و ملکنشینهای کوچک و بزرگ در ایـن بخـش از جغرافیـای سیاسـی ایران قد برافراشتند
ضعف حکومت مرکزی در ایران با قدرتگیری همسایه شمالی، روسیه، همراه و هم زمان بود. روسها میل به گسترش اراضی در سرزمینهای جنوبی امپراطوری خویش را داشتند و در ایـن بـین مسلمان نشین های قفقـاز جنوبی نیز در مسیر این پیشروی قرار گرفته بودند. هر چند مرگ کاترین دوم در سال1210هـ.ق./1796م. و به تبع آن تغییر سیاستهای کلی دولت روسیه تزاری، و همچنین قدرتگیری آقا محمـد خـان قاجـار در ایـران، بـرای مدت کوتاهی مانع از این پیشرویها گشت، اما به زودی بعد از قتل آقا محمد خان و روی کار آمدن فتحعلیشاه و تمایل مجدد روسها به کشورگشایی و جهانگیری، جنگهای ایران و روس از سر گرفته شد
این جنگها در دو دوره زمانی مجزا صورت پذیرفت و با انعقاد قراردادهای گلستان (1228هــ.ق./1913م.) و ترکمانچــای (1243هـــ.ق./1828م.) حــق حاکمیــت ایـران بــر ســرزمینهـای شـمال رود ارس و از آن جملــه مسلمان نشین های قفقاز جنوبی ملغی گشت و این سرزمینها جز اراضـی دولـت روسـیه تـزاری قـرار گرفتنـد. در تمامی این دوران حکومتهای محلی منطقه نیز در حالتی برزخی از استقلال طلبی، ایران گرایـی و روس گرایـی قرار داشتند. با استقرار روسها در اراضی مسلمان نشین های قفقاز جنوبی و بازگشت ثبات بدان، حیات علمـی و فرهنگـی در آن ادامه یافت و در این میان دانش تاریخنگاری و شاخه محلی این دانش شروع به رشد کرد. مورخان محلـی نگار این دوران در زمره مورخان محلی نگار دنیای قدیم قرار داشتند و بسان دیگر همکـاران ایرانـی خـود، تحـت تأثیر عواملی چون حب الوطن، رقابتهای قومی و قبیلهای، تشویق دوستان و حکمرانـان بـه جمـعآوری اخبـار و اطلاعات محلی پرداختند. چنین وضعیتی در ایالاتی که در آن اقوام مسیحی نیز میزیستند بـیش از سـایر نـواحی بود. در این آثار موضوعات منفرد و مستقلی چون مسائل سیاسی و نظامی، جغرافیـای تـاریخی، طبیعـی و انسـانی، سرگذشت رجال و مشاهیر، حیات عمرانی و مدنی مورد بررسی قرار میگرفت. گذشته گرایی از ویژگیهای این دسته از تواریخ محلی مسلمان نشین های قفقاز جنوبی محسوب میشد و گرایش و تمایل در این آثار بیشـتر رو بـه گذشته بود. در این آثار نگاه مورخ و دایره مخاطبان، محلی و محدود است. مورخ معمولاً از اهالی محلی است و اغلب از ادیبان، مذهبیون و دیوانیان منطقه به شمار میرود. بنابراین از دوره مذکور میتوان تحـت عنـوان سـنت قدیم تاریخ نگاری محلی مسلمان نشین های قفقاز جنوبی یاد کرد.
به نظر میرسد اوایل قرن20م. دوران گذار از تاریخ نگاری محلی قـدیم بـه تـاریخ نگـاری محلـی جدیـد در مسلمان نشین های قفقاز جنوبی میباشد. در این دوران اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی در منطقه مورد بحث بـه گونهای رقم خوردکه این اراضی در قالب جمهوری نوبنیاد آذربایجان استقلال یافت و این بار زمینه بـرای ظهـور
آثار محلی متفاوت فراهم شد. این دوره گذار توسط مورخانی رقم خورد که بیشتر تازه کار و غیرحرفهای بودند گرایش و تمایل در این آثار رو به حال (دنیای معاصر) و آینده است. نگاه مورخ و خوانندگان او فراتـر از دایـره محدود محلی میباشد. آرا و اندیشههای نوین دنیای آن روزگار، چون دموکراسی، ناسیونالیسـم، سوسیالیسـم در ایجاد انگیزه در این مورخان بیتأثیر نبوده است.
این جریان در سالهای 1337-1338هـ.ق./1918-1920م. (دوران جمهوری نخست آذربایجان) و سالهـای نخست استیلای شوروی بر این اراضی و ایجاد جمهوری کمونیستی سوسیالیستی آذربایجان شوروی تداوم یافت.
در دهه سوم قرن 20م. و با تأسیس رشته تاریخ در آکادمی علوم جمهوری آذربایجان، مطالعات تاریخنگـاری در شاخههای مختلف این دانش به صورت علمی صورت پذیرفت و در این بـین گروهـی از مورخـان دانشـگاهی بـه سوی تاریخ محلی گرایش یافتند.
به زودی آثار محلی توسط این گروه از مورخان در موضوعات محلـی مختلـف نگاشـته شـد کـه البتـه ایـن جریان از سنت محلی نگاری شوروی نیز تأثیر پذیرفته بود. اتفاقاً همین رویکرد باعث شد تا توجه به اقشار کمتـر مورد توجه قرار گرفته پیکره جامعه (قاعده هـرم، تـودههـا) بیشـتر شـود. آثـار پدیـد آمـده در ایـن دوران ضـمن
بهرهمندی از اصول علمی تاریخنگاری، از لحاظ موضوع و محتوا بیشتر در عرض میباشد. دهه پایانی این قرن نیز با استقلال جمهوری آذربایجان از اتحاد جمـاهیر شـوروی و بحـران قرابـاغ رو بـه رو شد. در این برهه محلی نگاری با رویکردی همگرایانه و با تأکید بر تشابه میان مناطق محلی و دولـت ملـی شـکل یافت.
این پژوهش بر آن است تا با شناسایی منابع تاریخنگاری محلی مسلمان نشین های قفقاز جنـوبی در سـدههـای 19و 20م.، به بررسی سنت قدیم و جدید تاریخنگاری محلی در محدوده مکانی و زمانی مذکور بپردازد. بررسی تداوم سنت تاریخنگاری محلی ایرانی- اسلامی، غربی و روسی در این منطقه و تأثیرپـذیری تاریخنگـاران محلـی آن از جریانهای سیاسی حاکم از دیگر اهداف این پژوهش به شمار میآید
جغرافیا
قفقاز منطقهای کوهستانی در جنوب غربی روسیه میباشد. این منطقه از غـرب بـه دریـای سـیاه و آزوف، از شرق به دریای خزر، از شمال به اراضی پست کوما-مانیچ، از جنوب به ایران و از جنوب غربی به ترکیـه محـدود میشود (شکل .)1-2مساحت منطقه قفقاز برابر 440هزار کیلومتر مربع است که به وسـیله رشـته کـوههـای قفقـاز بزرگ به دو منطقه جداگانه قفقاز شمالی و جنوبی 1تقسیم میگردد. (امیر احمدیان، )15 :1376 مسلمانان در طول تاریخ، بیشتر در نواحی شرقی و مرکزی قفقاز جنوبی ساکن بودهاند. به صورت کلـی ایـن اراضی به دو ولایت تاریخی »آران«(شکل )2-2و »شیروان«(شکل )3-2قابل تقسیم است. در بعد از جنگهـای ایران و روس و انعقاد عهدنامه گلستان و ترکمانچای بخشهایی از منطقه طالش و مغان نیز بـه جغرافیـای سیاسـی قفقاز جنوبی افزوده شد (شکل .)4-2 مناطق ما بین دو رود کُر و ارس »آران« یا »ارّان« نامیده میشد (سامی، .)820 :1306این عنـوان در برخـی از منابع به اراضی وسیعتری شامل سرتاسر آران و شیروان اطلاق میشود(مقدسی، 554 :1361؛ الشـریف الدریسـی، بیتا: 821؛ بغدادی، .)50 :1412استعمال »آران« یا »ارّان« بعد از دوران مغول کاربرد خـود را از دسـت داد و بـه جای آن عناوین »قراباغ ارّان« و »قراباغ« به کار بسته شد (همـدانی،88 :1940؛ سـمرقندی، 65 :1383؛ خوانـدمیر،198 :1380؛ حافظ ابرو، 52 :1380؛ حافظ ابرو، 160 :1375؛ شامی، .)292 :1363اما رفته رفتـه عنـوان قرابـاغ بـه جغرافیای کوچکتری از اراضی آران اطلاق یافت و سرانجام در قرن 19م. با تشکیل خاننشین قرابـاغ ایـن عنـوان تنها برای نامیدن این ناحیه به کار رفت و دیگر سایر سرزمینهـای مـا بـین کُـر و ارس چـون گنجـه و نخجـوان و ایروان، قراباغ نامیده نشد.
سرزمینهای ماورای رود کُر تا کوههای قفقاز بزرگ »شیروان« و یا »شروان« نامیده مـیشـد (سـامی، :1311 .)2853در برخی از منابع به عنوان جمع »شیروانات« و یا »شروانات« بر میخوریم. دلیل اطلاق ایـن عنـوان ایجـادرتمایز بین منطقه بزرگ شیروان و ناحیه کوچکی بدین نام در مرکز این منطقه و حول شهر شماخی میباشد. پس از قتل نادر شاه افشار تحولات سیاسـی ناشـی از آن اراضـی ایـن منطقـه عرصـه ظهـور خـاننشـینهـای کوچک و بزرگ مسلمان شد. به نحوی که ولایت شیروان به خاننشینهای باکو، قبـه، دربنـد، شـکی، شـماخی، سالیان و جماعت جار- بالاکن تقسیم شد. عنوان جغرافیایی آران و قراباغ نیز تغییر یافت و این بار در اراضی ایـن ولایت، واحدهای سیاسی- جغرافیایی تحت عنوان خـاننشـینهـای قرابـاغ، گنجـه، نخجـوان و ایـروان و سـلطان نشینهای قزاق و شمسالدین لو شکل یافتند. (.)Piriyev, 2002: 97
در بعد از انعقاد دو معاهده گلستان و ترکمانچای و استیلای دولت روسیه تزاری بر این مناطق، اندک اندک تقسیمبندیهای جغرافیایی- سیاسی دوران خاننشینها ملغی شد و ایالتهـای نـوین روسـی چـون بـاکو، دربنـد، شکی، قراباغ، شیروان و طالش جای خاننشینهای پیشین را گرفت. در هر کـدام از ایـن ایالـتهـا یـک فرمانـده نظامی حکومت میکرد. این عرصه در نیمه دوم قرن 19م. به چهار گوبرنیای 1تفلیس، کوتایی، شـماخی و دربنـد قسیم شد که مسلمانان بیشتر در اراضی دو گوبرنیای اخیر زندگی میکردند. با وقوع زلزله 1275هــ.ق./ 1859م. شماخی، مرکز این گوبرنیا به شهر باکو انتقال یافت. سرکوب شیخ شامل نیز زمینه انحلال گوبرنیـای دربنـد را در سال 1276هـ.ق./1860م. فراهم ساخت. چندی بعـد در 1284هــ.ق./ 1867م. گوبرنیـای جدیـد یلیـزاوتپـل 1در بخشهایی از گوبرنیای باکو، ایروان و تفلیس شکل گرفت. در این دوران بیشتر مسلمان نشین های قفقاز جنوبی در اراضی گوبرنیای باکو و یلیزاوتپل قرار داشتند. بخشهای قابل توجهی از گوبرنیای ایروان و تفلیس نیـز اراضـی زندگی مسلمانان بودند (سویتوخوفسکی، .)269 ،25 ،23 :1381 با وقوع انقلاب 1335هـ.ق./ 1917م.
در روسیه و تحرکات مسلمانان منطقه قفقـاز جنـوبی در کنـار ارامنـه و گرجیان، اراضی این منطقه به عرصه تأسیس دولت ماورای قفقاز مبدل شد و با انحلال این دولـت بـرای نخسـتین بار اکثر مسلماناننشینهای قفقاز جنوبی در قالب یک دولت مسـتقل تحـت عنـوان جمهـوری آذربایجـان اعـلام موجودیت کردند. جمهوری آذربایجان سالهای 1337-1338هـ.ق./1918-1920م. شامل 18قضا تحـت عنـوان، باکو، قبه، شماخی، گوی چای، آغ داش، زاقاتالا، و نخو از منطقه شیروان، و قضاهای قزاق، گنجه، ترتر، شوشی، جبرائیل، گوروس، نخجوان و باش نوراسن از آران و قضاهای جواد، سـالیان و لنکـران از منطقـه طـالش و مغـان میشد. در این بین دربند از ترکیب اراضی جمهوری آذربایجان جدا شد و به جمهـوری داغسـتان الحـاق یافـت.
جمهوری آذربایجان بر سر اراضی شمال غربی و جنوب غربی خود با جمهوریهای گرجستان و ارمنستان مباحثـه .(Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası, 2004: 18-20) داشت در همین سالها علاوه بر جمهوریهای فوقالذکر، واحدهای سیاسی- جغرافیای کوچکی در گوشه و کنار این اراضی شکل گرفتند که از آن جملـه مـیتـوان بـه شـکل گیـری جمهـوری تـرک آراز(ارس) در نخجـوان، جمهوری جنوب غرب قفقاز در بخشهایی از نخجوان و قارص، جمهوری شوروی مغان در بخشهـایی از مغـان و طالش، اشاره داشت. همچنین مسلمانان ناحیه بورچالی و حوالی آن در صدد تشکیل دولتی مسلمان تحت عنوان جمهوری قراپاپاق بودند و در این راستا تحرکاتی را انجام دادند. با استیلای بلشویکها بر منطقه قفقاز جنوبی تمامی این حکومتها تحت حاکمیت شوروی قـرار گرفتنـد و مسلمان نشین های قفقاز جنوبی در قالب جمهوری شـوروی آذربایجـان، جمهـوری خودمختـار نخجـوان و منطقـه خودمختار قراباغ موجودیت یافتند. با فروپاشی اتحاد جماهیر شـوروی در اوایـل دهـه نـود قـرن 20م. واحـدهای سیاسی-جغرافیایی مذکور در قالب جمهوری مستقل آذربایجان قرار گرفتند
تاریخنگاری محلی فراولایتی
مشخصه اصلی تاریخ محلی، پیوند آن با یک عرصه جغرافیایی محـدود و مشـخص اسـت. عناصـر سیاسـی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در تعیین و تشخیص آن دارای تقدم نیستند و همگی مؤخر بر عامل جغرافیایی واقع میشوند. پس از عامل جغرافیایی آنچه تاریخ محلی را دارای موجودیت میسازد نسبت آن بـا تـاریخ ملـی اسـت
(خیراندیش، صورت شناسی تاریخهای محلی،.)3 :1380
یک عرصه جغرافیایی در مفهوم ملی آن کشور نامیده میشود. شمول محدوده مکانی پژوهش یک مورخ بر سرتاسر این عرصه موجبات ظهور تاریخ ملی را فراهم میسازد. هر پژوهش تاریخی متمرکـز بـر یـک جغرافیـای مشخص، در عرصه کوچکتری از محدوده جغرافیایی یک کشور، تاریخ محلـی اسـت. وقتـی عرصـه جغرافیـایی42 پژوهش تاریخی از محدوده ملی به محدوده محلی تقلیل پیدا میکند، توجه به موضـوعات فرهنگـی، اجتمـاعی، اقتصادی و عمرانی نیز افزایش پیدا میکند. گستردهترین نوع از مطالعات محلی، تاریخنگاری محلی فراولایتی میباشد. وقتی محدوده مکـانی پـژوهش تاریخی از محدوده روستایی، شهری و ولایتی فراتر میرود، اما به محدوده ملی ارتقا پیـدا نمـیکنـد؛ تحقیـق در عرصه تاریخ محلی فراولایتی آغاز میشود. این نوع از تـاریخنگـاری محلـی معمـولاً در قلمـرو امپراطـوریهـای بزرگ و کشورهای وسیع پدید میآید و ماهیت و موجودیت آن ارتباط تنگاتنگی با تحولات سیاسی دارد.
با تجزیه یک دولت بزرگ به چندین کشور، سه حالت برای پژوهش تاریخی در عرصه فراولایتـی متصـور است: نخست اینکه کشور استقلال یافته از دولت بزرگ به قدری وسیع باشد که چندین ولایت را در بر بگیرد و در این صورت پژوهشهای تاریخی میتواند حوزه چندین ولایت را شامل گردد و بـدین ترتیـب تـاریخ نگـاری محلی فراولایتی همچنان تداوم داشته باشد.
حالت دوم در صورتی است که یک حوزه جغرافیـایی از یـک دولـت بـزرگ کـه پـیشتـر عرصـه ظهـور تاریخهای محلی فراولایتی بوده، در قالب یک کشور واحد استقلال بیابد در این صورت تاریخ محلی فراولایتـی به تاریخ ملی تبدیل میشود.
حالت سوم نیز زمانی تحقق پیدا میکند که در یک عرصه فراولایتی از یک کشور بزرگ، چنـدین دولـت کوچک استقلال بیابند و در این صورت تاریخ محلی فراولایتی به تاریخ فراملی منطقهای تبدیل میشود.
در سنت قدیم تاریخنگاری مسلمان نشین های قفقـاز جنـوبی نیـز تـاریخهـای محلـی فراولایتـی در اراضـی قفقازجنوبی و شرقی شکل گرفتهاند. از این رو این آثار، تاریخهای محلی فراولایتی به حساب مـیآینـد کـه هـم محدوده جغرافیایی مورد بررسیشان فراتر از یک ولایت میباشد و هم مورخانشان با هدف نگارش تاریخ محلی
فراولایتی دست به قلم بردهاند.
تاریخنگاری محلی شهری - ولایتی
دستهای از تاریخهای محلی محدوده مکانی شهر 1و ولایت را در بر مـیگیرنـد. تفکیـک میـان تـاریخهـای محلی شهری و تاریخهای محلی ولایتی بسیار دشوار و در اغلب موارد ناممکن است. هر چند عناوین این تواریخ اطلاق آن به یک شهر و یا به یک ولایت را مشخص میسازند، اما محتوای این آثار نشان میدهـد کـه مورخـان محلی نگار هیچ گاه بر محدوده مکانی عناوین آثار خود وفادار نمیمانند و از آن تخطی مینمایند. مثلاً در اثـری که قرار است درباره تاریخ محلی یک شهر باشد علاوه بر آن شهر بر تـاریخ محلـی منـاطق پیرامـون آن شـهر نیـز پرداخته شده است. این مناطق پیرامونی در بسیاری از مواقع به قدری از شهر دور است که با حوزه جغرافیایی یک ولایت مطابقت دارد. در چنین مواردی عملاً تاریخ محلی شهری به تاریخ محلی ولایتی مبدل شده است. عکـس این حالت نیز ممکن میباشد. یعنی مورخی برای نگارش تاریخ یک ولایت بر تاریخ مرکز آن ولایـت کـه یـک شهر است تمرکز میکند. در این صورت نیز عملاً تاریخ محلی ولایتـی رنـگ و بـوی تـاریخ شـهری را بـه خـود
میگیرد. از این رو عنوان تاریخهای محلی شهری- ولایتی برای نامیدن این دسته از آثار مناسبتر به نظر میرسد.
با استقرار کامل حکومت روسیه در اراضی مسلمان نشین های قفقـاز جنـوبی در بعـد از سـال 1243هــ.ق./ 1828م. و بازگشت آرامش پایدار بدین منطقه، مورخان محلی نگار نیز فرصت قلم فرسایی یافتنـد و در ایـن بـین تاریخهای محلی شهری- ولایتی بیشتر مورد توجه ایشان قرار گرفت. از آنجـایی کـه هنـوز افکـار و آرای نـوین سیاسی- اجتماعی در مسلمان نشین های قفقاز جنوبی رخنـه نکـرده بـود و دانـش تـاریخ نیـز هنـوز شـکل نـوین و علمیتری نیافته بود و مورخان این اراضی همچنان به سبک اجداد خویش تاریخنگاری مـیکردنـد؛ آثـار ایشـان جزئی از سنت قدیم تاریخنگاری منطقه قلمداد میشود. این روند تا اوایل قرن 20م. تداوم داشت و از این دوران به بعد با پدیدار شدن نوآوری و تجدد در تمام عرصه های جامعه مسلمان نشین های قفقاز جنوبی، دانش تاریخ نیـز دچار تحول گردید و با پشت سر گذاشتن یک دوره گذار، وارد دوران سنت جدید شد
چکیده
مسلمان نشین های قفقاز جنوبی در سده های 19 و 20م. عرصه ظهور آثار تاریخنگاری محلی متعددی شد. این آثار در محدوده جغرافیایی و زمانی مذکور به دو بخش سنت قدیم و جدید قابل تقسیم است. سنت قدیم تاریخنگاری محلی مسلمان نشین های قفقاز جنوبی در سرتاسر قرن 19م. و اوایل قرن 20م. با الهامپذیری از سنتهای تاریخنگاری ایرانی-اسلامی رایج بود. این روند تا فروپاشی دولت روسیه تزاری تداوم داشت و پس از آن در دوران جمهوری نخست آذربایجان(1920-1918م.)، تحت تأثیر افکار ناسیونالیستی این دوره گذار، به تاریخنگاری ملی انجامید. سنت جدید تاریخنگاری محلی منطقه مورد مطالعه، در بعد از این دوره گذار و در دوران اتحاد جماهیر شوروی (1991-1920م.) و سپس در دوران استقلال مجدد جمهوری آذربایجان (1991م.) ظهور کرد. در این سنت، عناصر نوین دانش تاریخنگاری محلی، تحت تأثیر تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه و با بهرهمندی از تجارب تاریخ نگاری ملی دوره گذار، شکل گرفت. این پژوهش بر آن است تا با بهرهمندی از روش تاریخی و شیوه تبیین توصیفی و تحلیلی، ضمن معرفی سنتهای قدیم و جدید تاریخنگاری محلی و همچنین آثار تاریخنگاری ملی دوره گذار مسلمان نشین های قفقاز جنوبی در سدههای 19 و 20م.، به بررسی دلایل ظهور و تحلیل تحولات محتوایی این آثار از منظر تحولات زبان، ساختار و شیوه تبویب، دلیل نگارش، قالب، میزان عینیت و ذهنیت، برخورداری از منابع و مآخذ و همچنین تأثیرپذیری و تأثیرگذاری در تاریخنگاری بپردازد.